خوابِ لعنتی

گاهی اوقـات حس میکنم کسی صـدایم می زند.صدایی مادرانه که از تـک تـک حروفش التماس میبـارد.از همین روست که خیلی وقت ها فکر میکـنم ، شاید تمام این دنیـا پرداخته ی ذهن خودم باشـد.شاید من در کمایی عمیق فرو رفته ام و مادری از آن بیرون،از آن دنیای واقعی با امیدی بی پایـان دخترکِ یکی یکدانه ش را صـدا میزنـد.گویی امیـد دارد که بلاخره از این خوابِ لعنتی بیدار میشـوم...من اما؛ تنها دلم ملحفه ای سفید ، خطی ممتد و تاریکیِ مطلقی میخواهد که در آن غرق شوم و غرق شوم و غرق شوم...

#خستــه_ام

+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۴ ساعت ۰۰:۳۵ توسط فاطمـه | بنویسید
فاطیما کیان
۱۰ تیر ۹۴ , ۰۰:۴۶
خیلی خسته ام اما دلم میخواهد بیدار شوم از این خواب طولانیه پر از وهم ...

پاسخ :

... :(
عرفـــــ ـــان
۱۱ تیر ۹۴ , ۰۰:۰۸
منم بعضی وقتا همچین فکرایی با خودم میکنم !
فکر میکنم خدا همرو ساخته برای امتحان من !
و بقیه رو هم در دنیایی متفاوت قرار میده تا امتحانشون کنه !
چه فکرایی که من نمیکنم...

پاسخ :

منم خیلی وقت ها به این فکر میکنم که متعلق به این دنیا نیستم...
عرفـــــ ـــان
۱۲ تیر ۹۴ , ۰۰:۱۶
راهِ خلاصی از این فکرارو پیدا کردین به منم بگین ممنون میشم !

پاسخ :

همیشه هم بد نیستن ها... :)
اما خب ؛ فکر نکنم راهِ خلاصی داشته باشه...
باید باهاش مسالمت آمیز زندگی کرد !
عرفـــــ ـــان
۱۲ تیر ۹۴ , ۱۵:۵۲
آره، همیشه بد نیست :)
من سعی کردم باهاش مسالمت آمیز زندگی کنم ولی چندان موفق نبودم...

پاسخ :

تلاشت رو بکن :)
سخته...خودمم خیلی اوقات در جدالم...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
در دنیای موازی بالرینم. آواز می‌خوانم و حتی با سفینه ام میان ستاره ها و کهکشان ها سفر می‌کنم. اما اینجا و در این دنیا، به تماشای قصه ها نشسته ام. قصه ی آدم ها، خیابان ها، سایه ها و سکوت ها.

"کُل واحد منا فی قلبه حکایة"
قالب عرفـان