واژه رفتن برای هر کس شکل خاصی دارد. یکی به چمدان فکر میکند یکی به فرودگاه و یکی به لیوان خالی قهوه. رفتن اما برای من راهروی خالی دانشکده است. این را زمانی فهمیدم که آخرین روز ترم پنجم بود و بعد از یک علافی طولانی در دانشگاه، خبر به گوشمان رسید که استاد نمیآید. هلیا غر غر کنان کیفش را برداشته و رفته بود. ندا هم میان ماندن و رفتن وقتی دید میخواهم در کلاسِ آمار فاطمه مهمان شوم، تصمیم گرفت با ما بماند. استاد آمار همان پسر جوانِ سی و یکی دو سالهای است که دوشنبه صبحها با ما کلاس روش تحقیق دارد. اصولا دانشگاه ترمهای فرد آمار ارائه نمیدهد؛ این ترم به خاطر جمعیت زیادی که ترم پیش آمارشان را افتاده بودند، ارائه کردهاست. کلاس شلوغ بود. جلسهی آخر بود و بعضیها که سابقه ۵ بار افتادن در آمار را داشته بودند، مصرانه میخواستند از این استادی که به همه نه تنها ۲۰ که ۲۲ و ۲۱ میدهد، نمره قبولی بگیرند و از شر این آمار کوفتی خلاص شوند.
مهمان نشستن سرکلاسی که دوستش نداری، حال عجیبی است. انگار که راوی داستان این کلاس باشی و از دور تقلا کردن دانشجوها برای قاپیدن سوالات امتحان از زبان استاد را ببینی، و خودت هم هیچ استرسی نداشته باشی. شاید دارم کمی سنگدلانه حرف میزنم اما تمام احساس آن زمان این است که خدا را شکر درس را پاس کردهام و بعد هم یک «طفلکیها» نثار بقیه کنی. سرگرم همین افکار بودم که یک آن دلم سکوت خواست. به بهانه پر کردن بطری آبم از کلاس بیرون آمدم. رو به روی سایت، کلاس ۱۱۳ است. از مثلثی در استاد محبوبم را در حال تدریس به ترم اولیها دیدم. فاطمه و ندا و هلیا اینجا نیستند که جلویشان مسخره بازی دربیاورم و «فتبارکالله و احسنالخالقین»ی بخوانم و ندا بخندد و تأییدم کند و فاطمه و هلیا حرص بخورند که کجای این بشر خوشگل است. طبقه دوم آبسرد کن ندارد. میروم بالا بطریم را پر میکنم و وقتی میرسم پایین، راهرو را میبینم که هیچکس آنجا نیست. همه یا دم فرجهها رفتهاند خانهشان یا داخل کلاسها چپیدهاند. صدای گنگ استادهای کلاسهای مختلف در هم میپیچد. گاهی صدای خنده دانشجوها هم به آنها اضافه میشود. بی حرکت میایستم و به ثانیهشمار قرمز رنگ ساعت بزرگ راهرو خیره میشوم. لحظهی عجیبی است. امسال سومین سالی است که اینجا هستم و بالاخره حس میکنم که دوستش دارم. حس میکنم یک جایی از قلبم به این راهرو و به این آدمها تعلق دارد و بعد عقربه را میبینم که یک دقیقه جلوتر میرود و یادم میافتد که یک سال و نیم دیگر بیشتر باقی نمانده است. من هم مثل همه مسافرهای این راهرو رفتنیام. فکر میکنم که چند بار دیگر فرصت پیش میآید که من و این راهرو که احتمالا حجم عظیمی از خاطرات دانشجوهای رفته را در خود جای داده است، تنها باشیم، آن هم با پس زمینهی صدای گنگ استادها.
آنقدر دلتنگی زودرس بهم فشار وارد میکند که یک آن میگویم شاید بد نباشد ارشد هم بخوانم. انگار که استاد مهلت تحویل کارنوشتی که ددلاینش تمام شده باشد را ۲ سال بیشتر کرده باشد، ذوق میکنم. بعد یادم میآید که آن وقت دیگر نه هلیا ایران است، نه فاطمه و نه ندا قصد ارشد خواندن دارند و لبخند بر لبم میماسد. باز هم منم و راهرویی که انگار زمزمه میکند چیزی به پایان نمانده. کاش میشد زمان را فریز کرد و همین جا نگه داشت. همین جایی که میدانم هلیا در نقطهای از همین تهران خودمان است و فاطمه و ندا سر کلاس دست راستی نشستهاند و استاد محبوبم در کلاس سمت چپی ارتباطات انسانی تدریس میکند. کاش انسان مجبور نبود از جایی که دوستش دارد برود. کاش ما مسافر این راهرو نبودیم. کاش نماد رفتن در ذهن من هم چمدان بود، نه راهروی بی دانشجوی دانشکده.
در دنیای موازی بالرینم. آواز میخوانم و حتی با سفینه ام میان ستاره ها و کهکشان ها سفر میکنم. اما اینجا و در این دنیا، به تماشای قصه ها نشسته ام. قصه ی آدم ها، خیابان ها، سایه ها و سکوت ها.
"کُل واحد منا فی قلبه حکایة"
"کُل واحد منا فی قلبه حکایة"
گذشتـه ها
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
مرداد ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۱ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۱ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۲ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۳ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۳ )
-
مرداد ۱۳۹۷ ( ۷ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۱ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۶ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۲ )
-
دی ۱۳۹۶ ( ۱ )
-
آذر ۱۳۹۶ ( ۱ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۱ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
-
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۴ )
-
فروردين ۱۳۹۶ ( ۳ )
-
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۶ )
-
شهریور ۱۳۹۵ ( ۵ )
-
مرداد ۱۳۹۵ ( ۱ )
-
تیر ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
خرداد ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱ )
-
فروردين ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۴ ( ۷ )
-
دی ۱۳۹۴ ( ۶ )
-
آذر ۱۳۹۴ ( ۱ )
-
آبان ۱۳۹۴ ( ۲ )
-
مهر ۱۳۹۴ ( ۳ )
-
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
-
مرداد ۱۳۹۴ ( ۱۱ )
-
تیر ۱۳۹۴ ( ۱۲ )