حالم آنقدر افتضاح بود که یادم نیست ادامه آن روز را چطور گذراندم.خانه که آمدم دویدم و کتابِ اطلسم را آوردم.پیدا کردنِ کانادا کارِ چندان مشکلی نبود.پیدایش کردم و همزمان اشک ریختم.آنقدرگریه کردم که کانادا با آن عظمتش زیرِ اشک های من غرق شد...
از فردای آن روز تنها راهِ ارتباطیمان شد ایمیل.هر روز که از مدرسه می آمدم با همان روپوش مدرسه به عشقِ پیامِ جدیدی از تنها دوستِ صمیمی ام،اینترنتِ دایل آپمان را وصل میکردم و یک راست میرفتم سراغِ اینباکسِ ایمیلم.
4 سال از آن زمان میگذرد...
خانواده ی فائزه به دو تا کشور مهاجرت کردند ولی الان یک سالی میشود که ایران هستند.
از آن زمان که برگشت ، هیچ وقت رابطه مان مثل قبل نشد.گذشتِ زمان هر دویمان را تغییر داده بود.نه من آن فاطمه ی سابق بودم نه فائزه آن فائزه ی سابق.تبدیل شده بودیم به دو آدمِ غریبه.
من تک تک ایمیل هایمان را در این سه سال ثبت کرده ام.هر بار با خواندشان دلم میخواهد یک دلِ سیر گریه کنم...آنقدر عشق و صمیمیتِ پاکی در این نوشته ها هست که میتوانم با تک تک سلول هایم حسش کنم.
دلم یک دوستی پاک میخواهد.دوستیِ پاکی که بشود با آن یک کشور را غرق کرد....اما نوعِ بینهایتش...که تمام نشود هیچ وقت...
+ چند تا از ایمیل هایم را در ادامه مطلب بخوانید...
+ آن زمان بنده 12 سالم بود :)
یک :
فائزه جان .بگذار یه خاطره بگم .وقتی که تو رفتی یک بار زنگ زدی و دیگر از تو خبری نشد.همه می گفتند تو مرا فراموش کردی.اما خودم بر این باور نبودم.ولی...شب اشورا بود داشتم اتاقم را جمع می کردم ودر همان حال به تو هم فکر می کردم وباخود می گفتم:دیگراطمینان دارم فائزه مرا فرا موش کرده ودیگر به من زنگ نمی زند.در همان حال گفتم بروم با گوشیم بازی کنم ومن نیزتورا فراموش کنم.گوشی ام را برداشتم .برایم ازطرف دختر عموم/که اتفاقی دستش به گوشیش خورده بود/پیامک امده بود. پیامک نوشته بود:
.قشنگترین حس وقتیه که بدونی هرگز فراموش نمیشی این حس تقدیم وجودت.
دو :
سلامی به گرمی روز های تابستان،سلامی به رنگارنگی میوه های تابستانی و سلامی به دوست خوبم فائزه جان...
فائزه جون 5شنبه نیمه ی شعبان است و هر کوچه را که نگاه کنی پر از چراغ ها ونوار های رنگی ست.من خیلی نیمه شعبان را دوست دارم.تازه در اون شب هر جا که بری شیرینی وشربت پخش میکنند.ای کاش تو هم در این شب های عزیز این جا بودی وباهم می رفتیم و کوچه هارو نگاه می کردیم.با هم مولودی میرفتیم وشکلات جمع می کردیم .در اینجا تمام حال و هوا ها یه جور دیگه س .در اون شب حتما مرا دعا کن.
سه :
مرسی.......اما مثل اینکه تو می خواهی حرص منو دربیاوری؟!
بابا یا اصلا ایمیل نده یا اگه هم می دی حداقل بگذار یک خط بشود!!!باشه؟
یه خبر خوش....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
قراره که یه روزی البته بعد امتحانات برم کافی نت وبرات کلی عکس بفرستمJ
راستی تو فقط به یکی از سوال های من جواب دادی!!!(از نامه قبلی ام)
چهار (به غلط املایی ها هم توجه کنید :دی ) :
سلام فائزه ی عزیزم.
بابا چه خبر؟پارسال دوست امسال هیچی!!!
پس چرا ایمیل نمی دی؟هر روز می رم تو ایمیلم به امید اینکه تو این دفعه خودت حرف زده باشی...ببینم می خوای این قدر خودت حرف نزنی تا منو دق بدی؟آره؟
اگه این نامه ام و نامه های قبلی ام رو جواب ندی دیگه نه باهات حرف می زنم نه جواب ایمیل هاتو می دم...روشن شد داش؟!
ولی با این همه بازم عاشقتم...
راستی فازی از اونجا که می دونم یک هفته دیگه روز عید پاک است خیلی دوست دارم از حال وهوای روز های قبل عید پاک وآداب ورسوم عید پاک بدونم...ممنون(راستی تحدیدم مو یادت نره)
راستی دوست خارجی پیدا کردی؟اسمش چیه؟اگه تونستی عکسشو برام بفرست.هزار بار دوستت دارم.
دوستی تنها پیوندی ست که می تواند همه ی دنیا را با هم نگه دارد.
وودرو ویلسون(رئیس جمهور امریکا)
Friendship is the only cement that will ever hold the world together
Woodrow Wilson
American president
پنج (عشق های اون زمان :)) ) :
سلام فائزه جان.
خب تو نتونستی بگی.اون خانمه لیلا اوتادی است و اون آقا که من خیلی دوستش دارم یه زمانی مجری ماه عسل بود که اسمش احسان علیخانی است .فائزه جون مطمئن باش خدا کمکت می کند روزه بگیری.من اینو یک بار دیگه هم گفتم کارت تلفن خارج از کشور گرفتم 5000هزار تومان.یه روز قرار بگذاریم من زنگ بزنم.باشه؟