تنها شکنجه گاهم "دندان پزشکی" بود.جایی که هربار از دیدنش تنم میلزید و
چشم هایم غرق اشک میشد.حتی همان سُرنگ های بزرگ و وحشتناکش برای یک عمر
کابوسِ دخترکِ 8-9 سـاله کافی بود.از بختِ بدـَم نیازم به دندان پزشک بیشتر
از هر دکترِ دیگری بود. از جنسِ بیخود دندان هایم بگیر تا کج و معجوج
بودنشان.اما همه چیز به اینجا ختم نمیشد.
یادم می آید تمام دیوارِ
کلینیک آبی بود و نقاشی بچه ها به همه جا چسبانده شده بود ، اما نه دیوار
های آبی اش و نه نقاشی ها، هیچ بچه ای را آرام نمیکرد. خانم دکترِ آنجا
تنها جمله اش "غر نزن!" بود! از ترسِ قیافه ی عبوسش ناله های تلخم را در
گلویم حبس میکردم و بی صدا اشک میریختم و "غر نمیزدم" !
این بار در مطب
دکتر بودم.مهربان بود. برعکس همه ی دکترهایی که تا به حال دیده بودم.دیوار
هایش هم آبی نبود.سفید بود. دکتر به من قولِ یک بادکنک خوشگل را داده بود.
من در تمام مدتی که زیر دستش بود، به بادکنکم فکر میکردم ؛ به بادکنکی که
هیچ وقت به من نداد...
مطبش ساده بود و البته شلخته ! قیافه ش هم خشن
نبود اما هیچ وقت مهربان نبود.وقتی آخرین دندان های شیری ام را که هیچ وقت
قصد افتادن نداشتند ، کشید ؛ ازش خواستم یکی شان را بدهد به خودم. اما در
کمالِ بی رحمی نگاهی سرد کرد و مزخرف ترین دلیل ممکن را برای ندادنش آورد
"میکروب دارد!" و من بغض کردم. چشمان پُر از اشکم را دید.درِ سطل آشغال
زردش را باز کرد و انداختتشان دور ،دندان هایم را میگویم.نگاهش همیشه سرد
بود.نه محبتی در آن میدیدم نه عاطفه ای.میتوانست بی رحمانه ترین حالت را در
برابر بچه هایی داشته باشد که از آمپول های زشت و سیاهش میترسیدند.بعد از
اینکه هر کدام از دندان هایم را از جا درمی آورد به مادر سفارش میکرد برایم
بستنی بخرد چون برای لثه ها خوب است.متنفر شدم از بستنی.
سوم راهنمایی
بودم که یکی از بهترین دوستانم گفت که میخواهد دندان پزشک شود.تنفرِ خفته
ای در وجودم بیدار شد.دیگر نه جوابِ تلفن هایش را دادم نه پیام هایش را.فقط
همین...
فاطمه .ح
۲۹ مرداد ۹۴ , ۱۸:۴۹
خدا را شکر که من نمیخوام دندون پزشک بشم :-/
اصن از دست کردن تو دهن مردم خوشم نمیاد :)))) اگه یه روزی خدای نکرده شدم حتما اگه کسی دندونشو خواست بهش میدم. ب منم ربطی نداره میکروب داره یا نه :))) ولی من که نمیشم :دی
۲۹ مرداد ۹۴ , ۱۸:۴۹
خدا را شکر که من نمیخوام دندون پزشک بشم :-/
اصن از دست کردن تو دهن مردم خوشم نمیاد :)))) اگه یه روزی خدای نکرده شدم حتما اگه کسی دندونشو خواست بهش میدم. ب منم ربطی نداره میکروب داره یا نه :))) ولی من که نمیشم :دی
رگـ ـهــا
۰۳ شهریور ۹۴ , ۱۵:۵۲
من آخرین بار که دندون پزشکی رفتم 4_5سالم بود دوتا دندون ازم کشید بعد بهم گفت اگه بازم قند بخوری دهنت کرم در میاره :||| واقعا بعدش تا همین الان قند نخوردم :)))) این بود خاطره ی من :دی
۰۳ شهریور ۹۴ , ۱۵:۵۲
من آخرین بار که دندون پزشکی رفتم 4_5سالم بود دوتا دندون ازم کشید بعد بهم گفت اگه بازم قند بخوری دهنت کرم در میاره :||| واقعا بعدش تا همین الان قند نخوردم :)))) این بود خاطره ی من :دی
tarjihan binam
۰۶ شهریور ۹۴ , ۱۵:۱۸
سبکـ نوشتنت رو دوس دارَم و همینظور وبتـ
منم شهریوری هستَم
لینکت کردم :))
۰۶ شهریور ۹۴ , ۱۵:۱۸
سبکـ نوشتنت رو دوس دارَم و همینظور وبتـ
منم شهریوری هستَم
لینکت کردم :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
در دنیای موازی بالرینم. آواز میخوانم و حتی با سفینه ام میان ستاره ها و کهکشان ها سفر میکنم. اما اینجا و در این دنیا، به تماشای قصه ها نشسته ام. قصه ی آدم ها، خیابان ها، سایه ها و سکوت ها.
"کُل واحد منا فی قلبه حکایة"
"کُل واحد منا فی قلبه حکایة"
گذشتـه ها
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
مرداد ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۱ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۱ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۲ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۳ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۲ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۳ )
-
مرداد ۱۳۹۷ ( ۷ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۱ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۶ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۲ )
-
دی ۱۳۹۶ ( ۱ )
-
آذر ۱۳۹۶ ( ۱ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۱ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
-
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۴ )
-
فروردين ۱۳۹۶ ( ۳ )
-
اسفند ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۶ )
-
شهریور ۱۳۹۵ ( ۵ )
-
مرداد ۱۳۹۵ ( ۱ )
-
تیر ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
خرداد ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱ )
-
فروردين ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۴ ( ۷ )
-
دی ۱۳۹۴ ( ۶ )
-
آذر ۱۳۹۴ ( ۱ )
-
آبان ۱۳۹۴ ( ۲ )
-
مهر ۱۳۹۴ ( ۳ )
-
شهریور ۱۳۹۴ ( ۹ )
-
مرداد ۱۳۹۴ ( ۱۱ )
-
تیر ۱۳۹۴ ( ۱۲ )