گاهی اوقـات حس میکنم کسی صـدایم می زند.صدایی مادرانه که از تـک تـک حروفش التماس میبـارد.از همین روست که خیلی وقت ها فکر میکـنم ، شاید تمام این دنیـا پرداخته ی ذهن خودم باشـد.شاید من در کمایی عمیق فرو رفته ام و مادری از آن بیرون،از آن دنیای واقعی با امیدی بی پایـان دخترکِ یکی یکدانه ش را صـدا میزنـد.گویی امیـد دارد که بلاخره از این خوابِ لعنتی بیدار میشـوم...من اما؛ تنها دلم ملحفه ای سفید ، خطی ممتد و تاریکیِ مطلقی میخواهد که در آن غرق شوم و غرق شوم و غرق شوم...
#خستــه_ام