پنـجشنـبه از آن روز های خوبِ نایاب بود.خـوشحال بودم،خیلی هم خوشحـال بودم...تا آنجا که حتی تشنگـی و گرسنگـی روزه را هم حـس نکردم و این برای منِ کم طاقت نشانه ی خوبی بود.خیلی وقت ها نمیشـود حس های فوق العاده را ، با زبان بیان کرد ... شاید حتی با تصـویر هم نشود اما حداقلش بیشـتر از متن میتوان همراهش بود :)
پنجشنبه ی رویایی من به روایتِ تصـویر :
بعد از دو هفته دیدارِ دوستِ صمیمی چه حسی دارد به نظرتان ؟ :)
رفتـه بودیم نشـرِ ثالث ...
جشنِ امضـای کتابِ بهاره رهنما بود (زنِ باران) ... سلفی ما با بهاره :))
امضـای بهاره برای من :
کـم بود ولی خـاطـره ی خوبی شد :)
+چـرا عنوان های من اینقدر مضحک است ؟ :|
+مرسی که همراهم هستید :* دوستتان دارم زیاد ! ^___^
+ شازده کوچولویـم "کلیک"