من یک روزنامه نگار هستم

نوشته های سال قبلم پر است از تشویق و ترس از آینده. از کنکور و مهم تر از آن، انتخاب رشته. حالا که اینجا نشسته ام و تایپ می کنم، دانشجوی ترم دوم هستم و می خواهم از الانم بگویم. از اینکه چه احساسی به رشته و آینده ام دارم و مردم درباره ی آن چه فکر می کنند و چه می گویند.

ایده ی نوشتن درباره ی این موضوع وقتی به ذهنم آمد که در مقدمه ی کتاب چای نعنا به این جمله برخوردم و تصویری از آینده ام جلوی چشمانم آمد:

[ادامه ی مطلب]

چرا انتخابش کردم؟

«روزنامه نگاری» از آن دست رشته هایی ست که مشاور ها کمتر پیشنهادش میکنند یا حتی اصلا پیشنهادش هم نمی کنند. راستش را بخواهید خیلی از خودِ مردم هم از وجودش خبر ندارد.

یادم نمی رود وقتی را که در دفتر مشاورمان نشسته بودم که لبخند به لب پرسید:"عزیزم رتبه ات چند شد؟" و من جواب دادم: "1395". گل از گلش شکفت و گفت :"وای چه رتبه ی خوبی! مبارک باشه. حالا چه رشته هایی مد نظر داری؟" تا نام روزنامه نگاری را آوردم لبخند روی لبش ماسید. گفت:" روزنامه نگاری؟ با رتبه ی هزار میخوای بری روزنامه نگاری؟ وقتی میتونی مدیریت ها رو بزنی یا اقتصاد و حسابداری رو بزنی، روزنامه نگاری چرا؟ اونو بزار برای آخرای لیستت."

اما من چند دلیل بزرگ برای انتخابم داشتم و از آن مطمئن بودم.

1) حتی به مخیله ام خطور نمی کرد روزی کارمند جایی شوم و از صبح تا غروب پای میز بنشینم و کار های تکراریِ هر روز را انجام دهم. پس رشته های مدیریت و حسابداری اول از همه از لیستم خط خوردند.

2) نویسندگی بلد نیستم اما بی نهایت از نوشتن لذت می برم. دلم میخواست چهار سال رشته ای بخوانم که نوشتن جزئی از آن باشد و طبعا لازمه ی نوشتن،خواندن زیاد است.

3) من دنبال شغلی بودم که دست و پایم برای سفر رفتن و جهانگرد شدن را نگیرد بلکه همراهی ام کند.

4) رشته ها و درس های کسل کننده را دوست نداشتم. دلم میخواست از همه چیز بدانم و دستم برای انتخاب موضوعاتی که میخواهم دنبالشان کنم، باز باشد. از سیاست گرفته تا ادبیات و سینما و هنر.

«روزنامه نگاری» تمام این ها را به من میداد. و من با وجود توصیه های مشاور و تردید پدر و مادرم، اول از همه نوشتمش. خب راستش را بخواهید یک جایی ترس به دلم افتاد و شک کردم. «اگه آینده ی خوبی نداشته باشه چی؟ اگه بعدا دلمو بزنه چی؟ نکنه چون آدم کم رو و ساکتی هستم از پسش برنیام؟ نکنه اونجوری که مشاور می گفت همه ی همکلاسی هام بی علاقه اومده باشن؟» ولی باز به رشته های دیگر نگاه می کردم و به انتخاب مطمئن تر میشدم.

چرا این دانشگاه؟

من الان دانشجوی ترم دوم روزنامه نگاری دانشگاه علامه طباطبایی هستم. خیلی ها اسمش را نمیشناسند و پشت بندش می پرسند "دولتیه؟" و مجبورم جواب بدهم که بله! دولتی ست و در واقع تخصصی ترین دانشگاه علوم انسانی کشور است. بعضی ها هم میخواهند بدانند که چرا اول دانشگاه تهران را نزدم. جواب من هم این است که اولا دانشگاه تهران رشته ای به نام «روزنامه نگاری» ندارد؛ فقط یک «علوم ارتباطات اجتماعی» دارد که چیزی شبیه روزنامه نگاری ست و انتخاب بعدی من بود و دوم اینکه نمیدانم چرا جا افتاده دانشگاه تهران از همه جا بهتر است! (درمورد رشته های علوم انسانی) دانشگاه علامه تنها دانشگاهی ست که دانشکده ی علوم ارتباطات دارد و به صورت تخصصی به علم ارتباطات می پردازد. مثلا در ادبیات هم دانشکده ی ادبیات علامه حرف اول را می زند. در حقوق، دانشگاه بهشتی بهتر است. در کل فکر نکنید که دانشگاه تهران در همه چی بهترین است!

دانشکده ی کوچک دوست داشتنی مان

دانشگاه علامه چند دانشکده دارد که 4 تا از آن ها-از جمله ارتباطات- در پردیس مرکزی در دهکده المپیک قرار دارد. دانشکده ی ما کوچکترین ساختمان دانشگاه ست. نسبت به ساختمان دانشکده ی روانشناسی و مدیریت که همین یکی دو سال پیش ساخته شده اند، خیلی قدیمی به نظر می رسد. یک حوض کوچک آبی جلویش و چند درخت بیدمجنون اطرافش دارد. بچه های سه رشته آنجا درس می خوانند: «روزنامه نگاری»، «روابط عمومی» و «مطالعات ارتباطی و فناوری». تفاوت این سه رشته با هم در حد 20 واحد است در نتیجه اکثر درس هایمان مشترک است و همه ی مان در کلاس ها باهمیم. چیزی که در دانشکده های دیگر کمتر اتفاق می افتد و وقتی وارد دانشکده می شوی اکثریت بچه ها را می شناسی و جو صمیمانه اش را احساس می کنی.

و اما برخورد های مردم!

غمناک است اما باید بگویم که از بین تمام آن ها که نام رشته ام را پرسیدند، فقط 3-4 نفرشان ذوق کردند و خوشحال شدند. عده ای زیادی لبخند زورکی و بی جانی زدند. بقیه هم واکنششان تعجب بود و یک عده هم تمسخر! انگار که انتظار دارند تمام آدم ها یا دکتر و مهندس شوند یا حداقل وکیل و روانشناس. که من جزء هیچکدامشان نبودم.

و غمناک تر اینکه بعضی از همکلاسی هایم تعریف می کردند از ترس قضاوت و مسخره شدن، به جای گفتن اسم اصلی رشته مان،خودشان را دانشجوی "ارتباطات" معرفی می کنند که به نظرشان نام دهان پر کن تری ست.

یک دانشجوی روزنامه نگاری چه درس هایی میخواند؟

از آن جایی که روزنامه نگاری این امکان را می دهد که در هر شاخه ای که دلت بخواهد فعالیت کنی -سیاسی،هنری،اجتماعی،حوادث،ادبی...- ما از همه چیز کمی میخوانیم. از حقوق و سیاست تا ادبیات و هنر. چندین واحد کار عملی داریم. کلاس های گرافیک و صفحه آرایی داریم. فوتوژورنالیسم یا همان عکاسی خبری داریم. کلاس هایمان پر جنب و جوشند. آن طور نیست که یک نفر استاد بیاید و درس بدهد و برود. همگی باید فعال باشیم. اظهار نظر و بحث کنیم.

ترم اول بیشتر واحد ها عمومی بود و ما عملا چیزی از رشته ی مان نفهمیدیم. اما از این ترم درس ها جذاب تر شده اند. مثلا کار کلاسی یک درسمان این است که فیلمی انتخاب کنیم و تحلیلش کنیم و هدف و پیامش را بنویسیم و بعد 5-6 نفر را پیدا کنیم و ازشان مصاحبه بگیریم درباره ی آن فیلم.

و کلام آخر!

خوشحالم و اصلا و ابدا از انتخابم پشیمان نیستم. من یکی از رشته های خاصی را انتخاب کردم که هر کسی سراغش نمی رود. دور و بر آدم روزنامه نگار متخصص و حرفه ای سخت پیدا می شود. حالا هر چقدر که ملت بخواهند مسخره ام کنند یا به چشمانم زل بزنند و بگویند از تو روزنامه نگار در نمیاد، برایم اهمیتی ندارد. من راهی را انتخاب کردم که قلبم می گوید و همین گواه آن است که در مسیر درستی قرار دارم.

+ با اینکه عملا بین «روزنامه نگار» ،«خبرنگار»  تفاوتی وجود ندارد، اما خودم لفظ روزنامه نگار را ترجیح می دهم.

+ چند هفته پیش یکی از آشناهای دورمان را در راه برگشت به خانه دیدم. رشته اش تجربی بود ولی الان روانشناسیِ یکی از دانشگاه های بدون کنکور درس می خواند. وقتی فهمید چه رشته ای میخوانم، تمام حرف های بعدیش حالت تمسخر گونه به خود گرفت و بدون هیچ رودرباستی ای جایی در میان صحبت هایش گفت "آخه میدونی رشته ی من خیلی مهم تر از رشته ی توعه. درس هاش خیلی سختترن..." فرصتی نبود که جوابش را بدهم اما تیزی حرفش در قلبم فرو رفت.

+ به انتخاب آدم ها احترام بگذاریم.

+ نوشته شده در دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۳۵ توسط فاطمـه | بنویسید
میم . الف
۱۴ اسفند ۹۶ , ۱۴:۳۱
بهترینِ راهِ ممکنُ انتخاب کردی :) اصلا حرفِ بقیه مهم نیست :))
بنظرِ من اتفاقا رشته یِ جالب و خاصیِ :)))
دیگه از مردمِ جهانِ سوم چه انتظاری داری ! همه هجوم آوردن سمتِ تجربی ! 😕 تو کلاسمون فقط و فقط من بودم که از رویِ علاقه این رشته رُ انتخاب کرده بودم ، بااینکه هنرم دوس دارم ولی الویتم یه چیز دیگه س و هنر نمیتونه جاشُ بگیره. :)
موفق باشی. :))^^

پاسخ :

آره منم همیشه و همیشه به آدما توصیه میکنم راهی رو برن که واقعا از ته قلب دوستش دارن! مگه ما چند بار زندگی می کنیم که همونشم بهمون سخت بگذره و تو حسرت راهی که دوستش داشتیم بمونیم؟
علی ابن الرضا
۱۴ اسفند ۹۶ , ۱۴:۵۴
سلام....
ممنون از توضیحاتت .نمیدونستم رشته روزنامه نگاری داریم ،اما خب ارتباطات و خبر رو می دونستم
دانشگاه علامه رو که همه میشناسن...روزنامه نگاری هم خیلی باکلاس و شبکه،حالا روزنامه نگارش باید خوب باشه بماند البته ...

پاسخ :

سلام.
ممنون که خوندید:)
احساس خوبیه که به دیگران از رشته ی تحصیلیم آگاهی بدم :)
آقای دال
۱۴ اسفند ۹۶ , ۱۸:۲۱
روزنامه نگاری زیاد نمیدونم درباره اش ولی خب رشته ی باکلاسی میاد تو ذهنم همین!
و اینکه موفق باشی همراه تحلیل هاتون :)

پاسخ :

مرسی که خوندین ^_^
نیگس سبز
۱۴ اسفند ۹۶ , ۲۳:۲۸
جزو اون سه چهار نفری ام ک اگ رشته تو میگفتی ذوق میکردم

پاسخ :

مررررسی :)
چقدر خفن آخه ^_^
آنیا بلایت
۱۵ اسفند ۹۶ , ۰۰:۳۹
چقدر مسخره‌ست غرور و تعصب و جوگیری به خاطر اینکه یکی فلان رشته رو میخونه :) اول تا آخرش علاقه‌س که مهمه. وقتی فقط یه بار زندگی میکنیم و قراره چند سالش توی دانشگاه و چندین سالش برای شغل آینده‌ی آدم باشه، چرا چیزی که دوست داریم رو دنبال نکنیم؟ :) درسته که شغل و اینا کم گیر میاد و یا اصلا نیست واسه‌ی خیلی رشته‌ها، ولی به شخصه نمیتونم تصور کنم درسایی رو بخونم که دوست ندارم یا شغلی داشته باشم که دوست ندارم... 

پاسخ :

دقیقا منم همین عقیده رو دارم! مگه ما چند بار زندگی میکنیم که همونشم به خودمون سخت بگیریم و به خاطر مادیات از چیزی که دوستش داریم بگذریم؟
سما
۱۵ اسفند ۹۶ , ۱۶:۳۸
چقد منتظر این پستت بودم ، یه جورایی تصمیممُ قطعی کرد . منم از الان به هرکسی میگم روزنامه نگاری میخوام ، میگه اگه رتبه‌ت خوب شد رشته‌های بهتری رو بزن :)) یه سری هم میگن چون ساکت و آرومی به دردِ این رشته و شغل نمیخوری ولی به موقعش میتونیم ساکت و آروم نباشیم :| فقط باید بیشتر به دانشگاها فک کنم -.- فقط خدا کنه یهو رتبه‌م نجومی نشه که دولتی قبولم نکنه اصن :))

پاسخ :

وای چقدر خوشحالم که این پُست به یکی کمک کرد ^_^
ببین اصلی ترین بخش این رشته برخلاف تصور همه که فکر میکنن رو داشتن برای مصاحبه گرفتن و ایناست؛ نوشتنه! خودِ استادمون که بیست و چند ساله که روزنامه نگاره اینو بهمون گفت.
من علاوه بر ساکت و آروم بودن، کم رو هم هستم ولی جو کلاسا یه جوریه که کم کم شجاعت و جسارتت بیشتر میشه و بهش عادت میکنی :)
اگه واقعا دوستش داری، تردید نکن. نذار حرفای بقیه روت تأثیر بذاره.مشکل بازار کار هم نداره حتی. ما کلی دانشجو داریم که حتی از ترم 3 مشغول به کار شده ان!
اگه تو شهر تهران میخوای، اول از همه علامه خوبه. امسال یکم نتایج کنکور قاطی پاتی و اشتباه شد ولی با این حال تا نزدیکای 1400 منطقه یک روزانه قبول کردن (سال قبل تا 2000 منطقه یک هم روزانه قبول کرده بودن) شبانه هم باز یه تعداد زیادی قبول کردن که حدود رتبه ش رو نمیدونم. ولی تا زیر سه هزار منطقه یک اگه بیاری میتونی روزنامه نگاری علامه روزانه یا شبانه قبول شی. دانشگاه تهران هم همینطور که نوشتم یه رشته داره مربوط به ارتباطات و روزنامه نگاری که اونم همون حدودای هزار و خرده اینا قبول میکنه. دانشگاه صدا و سیما هم امسال فقط واسه خانوم ها شبانه قبول می کرد. یه مصاحبه هم داشت که من شرکت نکردم.

تبسم
۱۶ اسفند ۹۶ , ۰۹:۵۸
سلام!
 داشتم درباره ی رشته های انسانی سرچ میکردم (امسال کنکور دارم) که وبلاگتو دیدم، هیچی دیگه تحقیق درباره ی رشته هارو بیخیال شدم و نشستم بقیه مطالب وبلاگتو خوندم!
چقد شخصیت دوس داشتنی یی داری تو دختر...حس خوبی داشتم موقع خوندن پستات...قلم خوبی داری و خیلی مناسب رشته ای هستی که انتخاب کردی...
روزنامه نگاری که رشته معروفیه دانشگاه علامه رو هم که خداوکیلی کسی نیس نشناسه :/ اونایی که نمیشناختن به خاطر ناآگاهی خودشونه :/
به کم رو بودنت اشاره کردی، به نظرت چه رشته ای واسه ادمای کمرو مناسبه؟ البته من بیشتر از چیزی که فکرشو بکنی کمروعم ... 

پاسخ :

وای که چقدر لذت میبرم از اینکه ببینم کسی مطالبمو دوست داشته ^_^ مرسی که حالمو خوب کردی اینقدر :)
در مورد کم رویی باید بگم که ببین واقعا علاقه ات چیه! خیلیا بهم گفتن که تو از پس این رشته برنمیای. چون خیلیم ناآگاه بودن. مثلا روزنامه نگاری یا حالا همون خبرنگاری بیشتر رشته ای به نظر میاد که مهمترین کارش مصاحبه گرفتنه. در حالی که اصلِ اصل این رشته نوشتنه. تا نتونی تلاش کنی برای خوب نوشتن، موفق هم نمیشی. بعد سرکلاس ها هم کم کم بهتر میشی و به حرف زدن عادت میکنی :)

سما
۱۶ اسفند ۹۶ , ۱۶:۰۱
خب نوشتن هم که کار موردعلاقمه :)) اتفاقا تو نوتای گوشیم چند ماه پیش نوشته بودم که رشته‌ای رو میخوام که وادارم کنه به بیشتر خوندن و بیشتر نوشتن . ببین خیلی دوست دارم این رشته رو ولی فلسفه رو هم شاید به همین اندازه دوست دارم ولی بازار کارش داغونه :( تو تعارضِ گرایش-گرایش گیر کردم خلاصه :))ینی اگه میشد دوتاشو با هم بخونم عالی میشد :|

پاسخ :

آره اتفاقا من دوستی داشتم که بین روانشناسی و فلسفه مونده بود. آخرشم رفت روانشناسی به خاطر بازار کار فلسفه. ولی الان دوستی دارم که تو دانشگاه بهشتی داره فلسفه میخونه و از رشته ش خیلی راضیه. حالا دیگه نمیدونم بعدا کار گیرش میاد یا نه.
واسه روزنامه نگاری هم یه عده اعتقاد دارن برای فارغ التحصیل هاش شغل گیر نمیاد (به خاطر اینکه خیلی از روزنامه نگارا اصن خودشون این رشته رو نخوندن) اما خب تفاوت روزنامه نگاری با بقیه ی رشته ها در اینه که تو همونقدر موفق میشی که زرنگ باشی و خودتو اثبات کنی.ینی در واقع بستگی داره که چقدر فعال باشی.
سما
۱۶ اسفند ۹۶ , ۱۶:۰۳
اتفاقا چندوقت پیش استاد فلسفمون که خیلی آدم خفنیه ، پرسید چه رشته ای میخوای بری گفتم روزنامه‌نگاری یا فلسفه.  گف دوتاشم رشته‌های خاص و باکلاسین :)) 

پاسخ :

آره جفتشونم خیلی خفنن ^_^ و روحیه ی خاص میخوان.
my life
۱۶ اسفند ۹۶ , ۲۳:۰۸
عزیزم موفق باشی ،چون دختر عموی من همین رشته رو خونده کاملن اگاهی دارم حتی همین دانشگاهی ک تو هستی رتبه تون هم عجیب نزدیک بود یلحظه گفتم نکنه خودشی خخخخ رتبه ش پنج تا از تو کمتر بود;) 
دلیل شماره  وقتی دلایلت رو خوندم ب٣ ک رسید فک کردم اینو اصن من نوشتم منم جهانگردی از ارزوهامه:(
اصلن ب اون ادما توجه نکن تو الان بهترین دانشگاه و دولتی میخونی چی بهتر از این من موندم بعضیا رشته شون چی داره این همه پز میدن:/ البته هر رشته ای برای هر کسی ی لطفی داره و هیچکدوم بد مطلق نیس:)

پاسخ :

وای چقدر عالی ^_^
آره خب هر رشته ای خوبه.به نظرم هیچ رشته ی "خوب تر" یا "بدتر" از رشته ی دیگه ای نیست.
زینب نظری
۲۴ اسفند ۹۶ , ۰۱:۱۶
فاطمه من به داشتن دختر عمویی که از بچگی باهم بزرگ شدیم افتخار میکنم تو قطعا اون چیزی میشی که تو ذهنته....به نظر من اصلا آخرش مهم نیست....تو وقتی چیزیو که دوست داری رفتی و بهش رسیدی یعنی موفقیت...تو قطعا بهترین هستی برای رشته ی قشنگ خودت من در آینده ای نزدیک فاطمه ای و میبینم که کلی کتاب نوشته و جزو روزنامه نگار های خفن روزگاره...خوشحالم که خوشحالی!خوشحالم که هممون داریم به آینده ای که دوسش داریم میرسیم...یروزی باهم میشنیم و تعریفش میکنیم .....مریم از سختی هایی میگ که تو راه رسیدن به علاقش بوده...من از مانع ها و حرف های نا امید کننده و اذیت کننده ای میگم که تو راه رسیدن به رشتم گفتن ....و تو از تمام این حرف ها و تمسخر ها و هممون چقدر خوشحالیم که به آرزو های تو دلمون گوش دادیم و خانم مهندس و خانم دکتر های غمگینی نشدیم که تو مطب یا شرکتشون آرزو هاشونو مینویسن....نمیگم امیدوارم بدرخشی....میگم امیدوارم همین طوری به لذت های زندگیت به لحظه لحظه هایی که تو دلت آرزوشونو داری برسی....بشی جهانگرد و عکاسی کنی و مصاحبه بگیری و کتاب بنویسی....اون موقع که از ته دلت خوشبختیو حس میکنی و قطعا میدرخشی...♡رفیق قشنگ و شجاعم

پاسخ :

دل من ضعف رفت برای کامنتت آخه *___*
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
در دنیای موازی بالرینم. آواز می‌خوانم و حتی با سفینه ام میان ستاره ها و کهکشان ها سفر می‌کنم. اما اینجا و در این دنیا، به تماشای قصه ها نشسته ام. قصه ی آدم ها، خیابان ها، سایه ها و سکوت ها.

"کُل واحد منا فی قلبه حکایة"
قالب عرفـان